dele zakhmi | ||
|
دویست و پنجاه سال پیش از میلاد در چین باستان شاهزاده ای تصمیم به ازدواج گرفت. با مرد خردمندی مشورت کرد و تصمیم گرفت تمام دختران جوان منطقه را دعوت کند تا دختری سزاوار را انتخاب کند.
بود.
کم یک بار او را از نزدیک ببینم.
آموختند، اما بی نتیجه بود، و گلی نروئید.
مختلف در گلدان های خود داشتند.
دختر خدمتکار همسر آینده او خواهد بود.
امپراطور می کند : گل صداقت ...
برگرفته از کتاب پائولو کوئلیو برچسبها: ارزش خوندن این متن به دقایق وقتی هست که شما صرف می کنید ادامه مطلب برچسبها: آدمک آخر دنیاست ! بخند! آدمک مرگ همین جاست ! بخند! آن خدایی که بزرگش خواندی..... به خدا مثله تو تنهاست! بخند! دست خطی که تو را عاشق کرد شو خی کاغذی ماست بخند! فکر کن درد تو ارزشمند است فکر کن گریه چه زیباست! بخند! صبح فردا به شبت نیست که نیست تازه انگار که فرداست ! بخند! راستی انچه به یادت دادیم پر زدن نیست که در جاست! بخند! آدمک نغمه آغاز نخوان به خدا آخر دنیاست ! بخنـــــــــــــــــــــــــــــــــــد! برچسبها: دو دوست قدیمی در حال عبور از بیابانی بودند. در حین سفر این دو سر موضوع کوچکی بحث میکنند و کار به جایی میرسد که یکی کنترل خشم خودش را از دست میدهد و سیلی محکمی به صورت دیگری میزند. دوست دوم که از شدت ضربه و درد سیلی شوکه شده بود بدون اینکه حرفی بزند روی شنهای بیابان نوشت: "امروز بهترین دوست زندگیم سیلی محکمی به صورتم زد." آنها به راه خود ادامه دادند تا اینکه به دریاچه ای رسیدند. تصمیم گرفتند در آب کمی شنا کنند تا هم از حرارت و گرمای کویر خلاص شوند و هم اتفاق پیش آمده را فراموش کنند. به سمت پایین میکشد. شروع به داد و فریاد کرد و خلاصه دوستش وی را با هزار زحمت از آن مخمصه نجات داد. مرد که خود را از مرگ حتمی نجات یافته دید، فوری مشغول شد و روی سنگ کنار آب به زحمت حک کرد: "امروز بهترین دوست زندگیم مرا از مرگ قطعی نجات داد." دوستی که او را نجات داده بود وقتی حرارت و تلاش وی را برای حک کردن این مطلب دید با شگفتی پرسید: "وقتی به تو سیلی زدم روی شن نوشتی و حال که تو را نجات دادم روی سنگ حک میکنی؟" از قلبت پاک شود. ولی وقتی کسی در حق تو کار خوبی انجام داد، باید آنرا در سنگ حک کنی تا هیچ چیز قادر به محو کردن آن نباشد و همیشه خود را مدیون لطف وی بدانی." برچسبها: یارو نشسته بوده پشت بنز آخرین سیستم، داشته صد و هشتاد تا تو اتوبان میرفته، یهو میبینه یك موتور گازی ازش جلو زد! خیلی شاكی میشه، پا رو میگذاره رو گاز، با سرعت دویست از بغل موتوره رد میشه. یك مدت واسه خودش خوش و خرم میره، یهو میبینه موتور گازیه غیییییژ ازش جلو زد!
میرفته، باز یهو میبینه، موتور گازیه مثل تیر از بغلش رد شد!
میشه، میره جلو موتوریه، میگه: آقا تو خدایی! من مخلصتم، فقط بگو چطور با این موتور گازی كل مارو خوابوندی؟! موتوریه با رنگ پریده، نفس زنان میگه: والله ... داداش... خدا پدرت رو بیامرزه واستادی... آخه ... كش شلوارم گیر كرده به آینه بغلت ...
برچسبها: برفها آب شده بودند و دیگر خبری از سرمای زمستان نبود. فصل یخبندان تمام شده بود و کم کم اهالی دهکده شیوانا می توانستند از خانه هایشان بیرون بیایند و در مزارع به کشت وزرع بپردازند. همه از گرمای خورشید بهاری حظ می کردند و از سبزی و طراوت گیاهان لذت می بردند ... برای آنها در مورد سرمای شدید زمستان و زندانی بودن در خانه و منتظر آفتاب نشستن صحبت میکند. در حال لذت بردن از آفتاب ملایم و نسیم دلنواز بهار هستند، بهتر است روایت یخ و سرما را برای آنها نقل نکنی! خاطرات زمستان، خوب یا بد، مال زمستان است. آنها را به بهار نیاور! با این حرف تو بچه ها نه تنها بهار را دوست نخواهند داشت بلکه از زمستان هم بیشتر خواهند ترسید و در نتیجه زمستان سال بعد، قبل از آمدن یخبندان همه این بچه ها از وحشت تسلیم سرما خواهند شد. است لذت ببرند. بگذار خاطره بهار در خاطر آنها ماندگار شود و برایشان آنقدر شیرین و جذاب بماند که در سردترین زمستان های آینده، امید به بهاری دلنواز، آنها را تسلیم نکند. پیرمرد اعتراض کرد و گفت :"اما زمستان سختی بود" زمستان به بهار، داری بهار را نیز قربانی می کنی! زمستان را در فصل خودش رها کن!
برچسبها: توی مارپله ی زندگی مهره نباش که هرچی گفتن بگی باشه....! تاس باش که هرچی گفتی بگن باشه! برچسبها: به سلامتی بهروز وثوقی که گفت رفیق آلوچه نیست بهش نمک بزنی پسر همسایه نیست بهش کلک بزنی دختر نیست بهش چشمک بزنی!! رفیق مقدسه باید جلوش زانو بزی.....
برچسبها: روز اول اتفاقی دیدمت.... روز دوم الکی چشمم به چشت افتاد......... هفته ی بعد دزدکی نگاهت کردم..... ماه بعد شانسی به دلم نشستی....... حالا سالهاست که یواشکی دوست دارم.... برچسبها: مادر من فقط یک چشم داشت.من از اون متنفربودم...... اون همیشه مایه ی خجالت من بود. اون برای امرار معاش خانوادده برای معلم ها وبچه مدرسه ای ها غذا می پخت یک روز اومده بود دم در مدرسه که به من سلام کنه ومنو با خود به خونه ببره خیلی خجالت کشیدم اخه اون چطور تونست این کار رو با من بکنه؟؟؟
ادامه مطلب برچسبها: اگر رفتم تو یادم کن اگر مردم تو خاکم کن اگر رفتم از این دنیا بر مهر خود تو شادم کن
برچسبها: صبر کن سهراب! گفته بودی قایقی خواهم ساخت دور خواهم شد از این خاک غریب قایقت جا دارد؟! من هم از همهمه ی اهل زمین دل گیرم........... برچسبها: به سلامتی دریا..............که همه با لبش خاطره دارن! به سلامتی کسی که تو خیالمونه ولی بی خیالمونه! به سلامتی با ارزش ترین پول دنیا تومن چون هم تو هستی هم من! به سلامتی دوست خوبی که وسط جاده هاست تیکه تیکه میشه ولی بازم پا به پات میاد
برچسبها:
نه اسمش عشـق است، نه علاقـه نه حتی عـادت...حماقت محـض است ....
|
|
[ طراحی : پرشین اسکین ] [ Weblog Themes By : Persian Skin ] |